مرتبط با :
سـ3ــه نقـطــه های دلــ ـ ♥ــ ـم
┘◄ قـبلہ از ایـن طــرف اســﭟ
ارادتــــــ♥ نـامــه Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
بــــے حــاشــــیه
ܓ♥ هُـو المحبوبـــــ ...سلام یا جبرئیل
چہ آورده اے با خودت؟جواب سلامم را می دهد، با لبخندے که معنایش جواب سؤال گمشده ام است ... می رود به سمت ...
آقاپوشہ ے
سبز رنگے ست ...
رویش را می خوانم ... مقدرات شب قدر ...
برگه اے را بیرون می آورد ... دقت میکنم ... اسمم را روی آن برگہ نوشته اند ...
بلــــ ه ... مقدراتم است و
آقا نگاهش می کنند ...
نزدیک مے شوم ... سلام
آقا جان ...
آقا جوابم را می دهند و نگاهم مے کنند ...
نگاهم در نگاهشان گره می خورد ...
عجب چشمان سیاهے ... چہ زیباست ...
آقا منظورم را می فهمند ... برگـ ه را به دستم می دهند ...
شروع میکنم بہ خواندن مقدرات امسالم ...
طولانیست ... همه چیز در آن هست ...
اما
من فقط دنبال دو چیز مے گردم ...هرچہ می گردم ... کمتر می یابم ...
نگاهی میکنم به آقا جان و با صدای لرزان ...
آقا جان پس
کربلایش کو؟
شهادتش کجاست؟
برگه را پس می دهم به آقا ... همچنان نگاهم می کنند ...
بعد از چند ثانیہ مکث ... جوابی می دهند که وجودم آتش می گیرد ...
«منتظر شب 21 نباش که چیزی اضافه شود ... باید صبر کنی ... إن الله مع الصابرین ... » ...
«خودمان هم منتظریم تا برایت امضا کنیم ... اما مصلحت اینجاست که گفتہ اند باید صبر کنی ...» ...
چشمانم پر از اشک می شود ...می روم در آغوش مولـا ...
بیدار می شوم ... این فکر مرا مے کشد ...
صـــبر ... صــبر ... صـبر ...
چقدر؟
و همچنان منتظر می مانم تا شب قدر سال بعد ... انشااللّـه سال آینده موقعش باشد ...
به این امید، ذره اے آرامش می گیرم ... اما ... درونم همچنان مے سوزد ...
خودم را با حال و روز خرابم آماده می کنم تا
لحظہ ی پـرواز ...و یقیناً پروازی در کار است ... قولش را گرفته ام ... منتظرش می مانم ...
... منتظر مے مانم ...
التــماس دعاے ویژه (شـهـادت)
برچسب ها :
جبرئیل-آقا-مقدرات-شب قدر-شهادت-کربلا-لحظه ی پرواز-
»